«پس، کی میخواهی بازنشسته شوی؟» صادقانه میگویم: این سؤالی نبود که من هرگز تصور میکردم آن را دریافت کنم. اما من این ماه 60 ساله می شوم. و در رابطه با آن نقطه عطف ناخوشایند، حداقل سه نفر اخیراً از من پرسیدهاند که چه زمانی گیرههایم را آویزان میکنم – یا بهطور دقیقتر، تویدهایم را – و سوار غروب آکادمیک میشوم. پاسخ ممکن است شما را شگفتزده کند: وقتی میدانم که دارم جایگزین خواهد شد. و نه با چند نفر کمکی که دوره های من را برای هر کدام چند هزار دلار تدریس کنند. نه، وقتی مؤسسه من متعهد شد که یک استاد تمام وقت و شغلی را به جای من استخدام کند، بازنشسته خواهم شد. توجه داشته باشید که عجله ندارم. من یک جوان 60 ساله هستم، یا بیشتر دوست دارم فکر کنم. (آیا همه ما اینطور نیستیم؟) من هنوز عاشق تدریس و نویسندگی هستم و در هر دو زمینه به کارم ادامه داده ام. اما با خوشحالی قول میدهم تا ۷۰ سالگی بازنشسته شوم – یعنی در یک دهه آینده – اگر موسسه من متعهد شود که به جای من یک کارمند تمام وقت استخدام کند. و اگر همه ما اساتید ارشد (سرفه) همین کار را میکردیم، میتوانستیم بزرگترین لکه اخلاقی در دانشگاه را در حال حاضر معکوس کنیم: تکمیلی. موقعیت ها را دنبال کنید، چه تمام وقت یا پاره وقت. برخی از این اعضای هیئت علمی مشاغل تمام وقت خارج از آموزش عالی دارند و به عنوان یک برنامه آموزشی تدریس می کنند، در حالی که برخی دیگر در سطح فقر یا نزدیک به آن زندگی می کنند و سعی می کنند با تدریس کمکی شغلی ایجاد کنند. در هر صورت، آنها از آن امتیاز کلیدی تصدی برخوردار نیستند: آزادی آکادمیک. (تا چه مدت افراد دوره تصدی و افراد مستقر همچنان از آن لذت خواهند برد، باید دید.) در همین حال، ما در سیستم تصدی گری خاکستری و خاکستری می شویم. بر اساس گزارشی در سال 2020 در مورد "پیری اعضای هیات علمی"، 37 درصد از این اساتید 55 سال یا بیشتر هستند، در مقابل 23 درصد از کل کارگران آمریکایی. و 13 درصد از اعضای هیئت علمی دوره تصدی 65 سال یا بیشتر هستند، در حالی که تنها 6 درصد از کارگران ایالات متحده به آن سن رسیده اند. اتفاقاً نزدیک به سه چهارم اعضای هیأت علمی بالای 65 سال مرد هستند و تقریباً 80 درصد آنها سفیدپوست هستند. کمی تاریخچه: در سال 1978، کنگره بازنشستگی اجباری برای کارگران آمریکایی زیر 70 سال را غیرقانونی اعلام کرد. اما با افزایش امید به زندگی – و با آن، نگرانی در مورد تبعیض سنی – منتقدان پرسیدند که چرا ما اصلاً باید قوانین مرتبط با سن داشته باشیم. در سال 1986، کنگره بازنشستگی اجباری را در بیشتر بخشها غیرقانونی اعلام کرد، اما آموزش عالی را معاف کرد. به کالجها و دانشگاهها اجازه داده شد که استادان را در سن 70 سالگی مجبور به بازنشستگی کنند، در حالی که آکادمی ملی علوم مطالعه میکرد که اگر به آنها اجازه ادامه کار داده شود، چه اتفاقی میافتد. گزارش سال 1991 آن شاد… و اشتباه بود. این گزارش پیشبینی میکند که در «اکثر کالجها و دانشگاهها»، «در صورتی که بازنشستگی اجباری حذف شود، تعداد کمی از اعضای هیأت علمی در سن 70 سالگی به کار خود ادامه میدهند». با توجه به الگوهایی که آکادمی ملی در میان مؤسساتی که بازنشستگی اجباری را کنار گذاشته بودند، مشاهده کرده بود. بنابراین در سال 1993 کنگره به این معافیت پایان داد و در سال 1994 اجرایی شد. اکنون اگر میخواهید میتوانید برای همیشه تدریس کنید. تغییرات اقتصادی و اجتماعی بر تصمیمات بازنشستگی تأثیر گذاشت که آکادمی ملی هرگز پیش بینی نکرده بود. به عنوان مثال، رکود بزرگ 2007-2009 باعث شد بسیاری از اعضای هیئت علمی بازنشستگی را به تاخیر بیاندازند. تا سال 2011، در واقع، تنها یک چهارم از اساتید گفتند که قصد دارند تا سن 66 سالگی بازنشسته شوند. برخی دیگر متوجه شدند که از کودکان بزرگسالی حمایت می کنند که نمی توانند در شرایط سخت اقتصادی شغلی پیدا کنند، حتی در شرایطی که همان اساتید از پیری خود مراقبت می کنند. والدین. به عنوان نان آوران تنها برای چندین نسل، آنها مجبور بودند که بیکن را به خانه بیاورند. و امروز؟ حدس هر کسی است بسیاری از اعضای هیئت علمی چندین بار ازدواج کرده اند و خانواده های جدیدی ایجاد کرده اند، که به معنای دهان های بیشتر برای تغذیه است. و در حالی که حساب های بازنشستگی ما اخیراً در بازار سهام داغ افزایش یافته است، هیچ کس انتظار ندارد که این وضعیت برای همیشه ادامه یابد. بهترین کار این است که لانههای مستقر خود را حفظ کنیم، حتی در شرایطی که افراد کمکی از فقر و اضطراب رنج میبرند. در دنیای عادلانه، ما کنار میرویم و آنها شغل خود را پیدا میکنند. اما همه ما می دانیم که در دنیایی که در حال حاضر ساخته شده است، ما اصلاً جایگزین نخواهیم شد. دولت صرفاً دورههای ما را به افراد کمکی واگذار میکند، بدون اینکه دستمزد یا مزایای بهداشتی ما ضمیمه شود. اگر چیزی وجود داشته باشد، قطار را سرعت می بخشد. اما در عوض، فرض کنید که بدن خود را در مقابل آن قرار دهیم؟ اگر همه ما میگفتیم که در جای خود میمانیم مگر اینکه با کارکنان تماموقت جایگزین شویم، مؤسسات ما مجبور میشوند به جای گرسنگی گردشگران، اساتید دورهای استخدام کنند. من متوجه هستم که همه اینها برای دانشگاه های خصوصی بسیار غنی – مانند دانشگاه من – بسیار آسان تر از بسیاری از مؤسسات دولتی است که با کاهش ثبت نام و بودجه دست و پنجه نرم می کنند. اما این دلیل بیشتری برای جمع آوری اعضای هیئت علمی در مورد موضوع بازنشستگی، در هر نوع موسسه ای است. من نمی دانم که آیا کار می کند، البته. اما میتوانم به شما اطمینان دهم که هیچ چیز کار نمیکند – یا تغییر نمیکند – مگر اینکه همه ما صدایمان را بلند کنیم و خواهان جایگزینی باشیم. ما میتوانستیم با سر بالا برویم، زیرا میدانستیم که برای نسلهایی که جانشین ما خواهند شد، کار مهمی انجام دادهایم. دانش آموزان ما به جای پیرمردهای رو به زوال که اکنون به آنها آموزش می دهند، مقداری خون تازه در کلاس های درس خود می گیرند. (دوست من در آینه نگاه کن. من همین الان این کار را کردم.) و اساتید جدید تقریباً به طور قطع از اعضای هیئت علمی عمدتاً سفیدپوست و اکثراً مرد که جایگزین شدهاند، متنوعتر خواهند بود. میدانم به چه فکر میکنید: این هرگز جواب نمیدهد. تعداد کافی اساتید متعهد به بازنشستگی در آن شرایط نیستند. و حتی اگر این کار را انجام دهند، چگونه میدانند که مؤسسه آنها به پایان معامله خود ادامه میدهد؟ اینجاست که انجمنهای هیئت علمی ما وارد میشوند. در دانشکدههایی که اتحادیهای هستند، اساتید میتوانند از چانهزنی جمعی برای درخواست بستههای بازنشستگی که شامل استخدام افراد میشود استفاده کنند. جایگزین ها و حتی در مؤسساتی که قراردادها به صورت انفرادی و نه جمعی مذاکره می شود، انجمن های هیئت علمی می توانند نمونه قراردادهای بازنشستگی را منتشر کنند. این ماده جایگزین را روی میز قرار می دهد تا همه ببینند. مهمتر از آن، کارفرمایان ما را متوجه میکند که ما پشت هر همکار که این معامله را میپذیرد خواهیم ایستاد. اخیراً کالجها سعی کردهاند با ارائه مرخصی با حقوق و مزایای دیگر ما را به سمت بازنشستگی بکشانند. البته به آنها نه نمی گویم، و حتی ممکن است مرا متقاعد کنند که در 68 یا 67 سالگی به جاده بروم. (همسرم برای 66 فشار می آورد.) اما مگر اینکه شغل تضمینی برای جانشین من وجود داشته باشد، من هستم جایی نمیروم آنها باید مرا به کلاس نیمهپنسالیام برسانند، مانند آنهای سالمندان در The Chair. این آخرین چیزی است که کارفرمایان ما میخواهند، البته: ما بمانیم، و ادامه دهیم، و ادامه دهیم. آنها از ما می خواهند که بیرون برویم، تا بتوانند در محصول دیگری از کارگران کم دستمزد نقل مکان کنند. اما اگر محکم بنشینیم – و کنار هم بایستیم، کارساز نخواهد بود. قطار متوقف خواهد شد. و از آنجایی که هر حرکتی به یک شعار نیاز دارد، این شعار من است: اگر استخدام کنی، من بازنشسته خواهم شد. بلند بگو و با افتخار بگو! اگر تعداد زیادی از ما آن را بگوییم، و به آن معنا داشته باشیم، می توانیم از رفتن خود برای ایجاد تفاوت واقعی استفاده کنیم. من برای انجام معامله آماده هستم. شما هستید؟
چه زمانی و چرا بازنشسته خواهم شد
