رینلا به من گفت: "من هنوز آن پیراهن نفرت را در کمدم دارم تا به من یادآوری کند." ما در حیاط خلوت او در خانه ای که او با همسرش، کتی، و سه فرزند خردسالشان در محله ای مجلل در بوزمن زندگی می کند، نشسته بودیم. برگهای درخت آسپن در جلو به طرز آشفتهای طلایی شده بودند و شاخهها با دهها شاخ و استخوانهای حیوانی که مانند تزئینات درخت کریسمس به هم چسبیده بودند پوشیده شده بود. رینلا زیاد از خانه دور است و فصلهای شکار را مانند نوعی ابرشکارچی مهاجر دنبال میکند و اغلب با فیلمبرداران همراه است. در ماه نوامبر، او آهو دم سیاه را شکار کرد و میگو را در آلاسکا و سپس گوزن دم سفید را در نبراسکا صید کرد. در ماه دسامبر، او در لوئیزیانا به اردک شلیک کرد. ژانویه به معنای شکار گوزن Coues در مکزیک است. فوریه، نیزه خوک در آریزونا. ماه مارس، ماهیگیری بوقلمون Osceola و cobia در فلوریدا. آوریل، بوقلمون های وحشی در مکزیک، ویسکانسین و میشیگان. می، خرس های سیاه به مونتانا برگشتند. تابستان به معنای ماهیگیری با کمان و نیزه ماهیگیری در فلوریدا و لوئیزیانا است. پاییز به معنای گوزن در آلاسکا و گوزن در کلرادو است. طرفدارانش دائماً او را در فرودگاه ها متوقف می کنند. پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، رینلا تصمیم داشت به یک تله خز تجاری تبدیل شود و پوسته های مشک، بیور، راسو، روباه و راکون را برای ساخت کت و کلاه خز بفروشد. اما همه چیز طبق برنامه پیش نرفت. قیمت خز در حال کاهش بود. او درآمد ناچیز خود را با بریدن و فروش هیزم و چیدن شیفت های قبرستان در یک کارخانه فرآوری لوبیا سبز در آن نزدیکی تکمیل کرد. بعداً، او مدرک M.F.A گرفت. در نویسندگی خلاقانه-غیرداستانی در دانشگاه مونتانا و متوجه شوید که تجربیات او به عنوان یک بچه کارگر طبقه کارگر که چیزی جز بیرون بودن نمیخواست به او صدایی منحصربهفرد به عنوان یک داستانگو، روی صفحه و در نهایت روی صفحه نمایش داد. اما در آن سالها پس از دبیرستان، او هنوز یک دامدار نوپای خز بود که بدهکار میشد. یک روز یکی از برادران بزرگترش – که هر دو شکارچی مادامالعمر بودند که در آن زمان در کالج درس زیستشناسی حیات وحش میخواندند – یک نسخه جلد شومیز گوش سگی از «سالنامه سالنامه شهرستان سند» اثر آلدو لئوپولد را به او داد. رینلا به من گفت: «این آغاز بیداری حفاظت از محیط زیست من بود.» بیشتر مردم لئوپولد را به عنوان متعلق به پانتئون نویسندگان محیط زیست آمریکایی، با افرادی مانند هنری دیوید ثورو، ریچل کارسون و جان مویر می خوانند. رینلا لئوپولد را به عنوان یک شکارچی همکار می خواند. لئوپولد، همسر و فرزندانش همگی شکار میکردند، اغلب با کمان، و او بینشهای زیادی در مورد جهان طبیعی و جایگاه انسان در آن از شکار به دست آورد. "A Sand County Almanac" در سال 1949 منتشر شد و از آن زمان تاکنون بیش از دو میلیون نسخه فروخته و به 14 زبان ترجمه شده است. در یکی از مقالات کتاب، «مثل کوه فکر کردن»، لئوپولد تیراندازی به یک گرگ و تولههایش را در جنگل ملی آپاچی آریزونا، زمانی که جنگلبان 22 ساله بود، توصیف میکند، این یک تمرین استاندارد در زمانی که دولت مشغول بود. تلاش برای از بین بردن گرگ ها و سایر شکارچیان. لئوپولد مرده شدن چشمان گرگ را تماشا کرد. او می نویسد: «آن موقع جوان بودم و پر از خارش. من فکر می کردم که چون گرگ کمتر به معنای آهو بیشتر است، هیچ گرگی به معنای بهشت شکارچیان نخواهد بود. اما بعد از اینکه آتش سبز را دیدم که میمیرد، احساس کردم که نه گرگ و نه کوه با چنین دیدگاهی موافق نیستند.» تماشای مرگ گرگ مطمئنا لئوپولد را از شکار منع نکرد. و خواندن در مورد آن رینلا را نیز از شکار منع نکرد، اما او را مجبور کرد که با گذشته حقارت آمیز آمریکا در قتل عام حیوانات وحشی آن دست و پنجه نرم کند. او به من گفت: «نمیدانستم که همه آهوها، بوقلمونها و اردکها را کشتهایم و سپس آنها را بازگرداندهایم». «بدون دانستن همه اینها، هرگز فکر نمیکردم که نسبت به حیات وحش احترام بگذارم. زمانی که مهاجران اروپایی وارد دنیای جدید شدند، به سرعت به کشتن حیوانات با طرز فکری مشابه ولخرجی پرداختند. آنها برای غذا، خز، پوست و در مورد گاومیش به عنوان بخشی از یک استراتژی نسل کشی برای گرسنگی دادن ساکنان بومی و ادعای زمین شکار می کردند. قبل از فرود مردم سفیدپوست، حدود 50 میلیون گاومیش کوهان دار آمریکای شمالی پرسه می زدند. تا سال 1889، تنها 1000 مورد باقی مانده بود. جمعیت آهوهای دم سفید در دوران پیش از استعمار از حدود 62 میلیون حیوان به 300000 حیوان کاهش یافت. غاز کانادایی تقریباً به طور کامل ناپدید شد. شکارچیان ثروتمند متوجه کاهش گونههایی شدند که مشتاق شکار بودند و بهمنظور حفظ طعمههای آزادانه، سعی کردند از این حیوانات و مناظر آنها محافظت کنند. در سال 1887، بیش از یک دهه قبل از اینکه تئودور روزولت رئیس جمهور شود، او باشگاه بون و کراکت، اولین سازمان حفاظت از محیط زیست آمریکا را تأسیس کرد. عضویت به 100 مرد محدود میشد که هر کدام حداقل سه جانوران بزرگ مختلف را از فهرستی که شامل خرس، گاومیش کوهان دار، گاومیش کوهی، کوگار و گوزن میشد، شلیک کرده بودند. این ورزشکاران نخبه در تصویب اولین قوانین حفاظت از حیات وحش کشور نقش مهمی داشتند، که با قانون لیسی در سال 1900 شروع شد، که قاچاق بین ایالتی حیوانات وحشی را که به طور غیرقانونی برداشت شده بودند یک جرم فدرال تبدیل کرد. روزولت به عنوان رئیس جمهور، 230 میلیون هکتار را به عنوان زمین عمومی تعیین کرد. ، ایجاد 150 جنگل ملی، 51 پناهگاه پرندگان و پنج پارک ملی، که بخش کوچکی از عشق او به شکار است. در سال 1937، فرانکلین دی. روزولت، تحت تأثیر کارهای حفاظتی قبلی پسر عمویش، که او را تحسین می کرد، قانون کمک فدرال در احیای حیات وحش را امضا کرد، که به عنوان قانون پیتمن-رابرتسون نیز شناخته می شود، مالیات فدرال بر اسلحه و مهمات. مالیات فدرال مشابهی بعداً روی تجهیزات ماهیگیری اعمال شد. برای بیش از 80 سال، این پول بخش عمده ای از بودجه حفاظتی ایالت ها را تشکیل می دهد که با فروش مجوزهای شکار و ماهیگیری تکمیل شده است. زمانی را در میان شکارچیان، یا حتی زیست شناسان حیات وحش ایالتی بگذرانید، و به ناچار این ادعا را خواهید شنید که «شکار حفاظت است». به من توضیح داد که واقعاً چه معنایی دارد. او گفت: «ما باید از 895 گونه معمولی در نوادا بر اساس بودجه ای که از تمایل مردم برای تعقیب 8 درصد از گونه های تفریحی ناشی می شود مراقبت کنیم. امضای ایمیل او: «از حیات وحش نوادا حمایت کنید… مجوز شکار و ماهیگیری بخرید».
"یک محیط بان با تفنگ": درون امپراتوری شکار استیون رینلا
